یادداشت های گاه و بیگاه

از همه جا، از همه چیز

یادداشت های گاه و بیگاه

از همه جا، از همه چیز

هرگاه موضوعی به نظرم جالب برسد، در این وبلاگ درباره آن می نویسم. برای جزئیات بیشت صفحه«درباره» را بخوانید.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تهران» ثبت شده است

دکتر دوگانه سوز

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۰۸ ب.ظ
یادداشت های گاه و بیگاه - دکتر دوگانه سوز

آخرین سرویس همدان هم که ساعت 12 شب از ترمینال آرژانتین حرکت می کرد، جا نداشت. راهی ترمینال آزادی شدیم می دانستم که اتوبوس های آنها هم دیگر جا ندارند. طبیعی هم هست. هوای آلوده تهران  و  سه روز تعطیلی همه را برای یک تنفس دو-سه روزه وسوسه می کند. گفتم تا دیر نشده سراغ سواری ها برویم و رفتیم. 

عجیب بود تعداد زیادی سواری خالی منتظر مسافر همدان بودند. بالاخره سوار شدیم و راه افتادیم. کرایه صندلی جلو 25 تومن و صندلی عقب 20 تومن بود. به همدان که رسیدیم خواهش کردم راننده ما را تا دم منزل برساند. او هم با خوشحالی پذیرفت. وقتی کرایه را حساب کردیم، دوستم گفت دو تومن هم کرایه چراغ قرمز تا اینجا را حساب کن و راننده با صدای کشدار گفت: آقای دوووکککککتوووووووررررر  من برای اینکه شما زیاد معطل نشید، از اون دو نفر دیگر 5 تومن کمتر گرفتم و بنابراین آن را از شما می گیرم. تو رو خدا اجازه بدید کرایه من کم نشه! سه تومن از ما بیشتر گرفت و با دهن پر یک «دکتر» نثار مان کرد و رفت. حساب کردم اگر روزی به طور متوسط دوبار به تهران برود و برگردد، 320 هزار تومان کاسب است و این یعنی کم کمش ماهی 6 میلیون تومن؛ نه تو بگو 5 میلیون. 

حقوق ماهیانه من کمتر از یک سوم یک ماه کاسبی او است. کار او سخت تر است یا من ؟ نمی دانم؛ از من بپرسند می گویم کار من سخت تر است. شاید هم کار او سخت تر باشد. البته صحبت من سر واژه «دکتر» است. به قول ضرب المثل معروف ایچیمیز اوزوموزو یاندیریر، چؤلوموز اوزگه لری! - درونمان خودمان را می سوزاند و بیرونمان دیگران را. عجب واژه ای است این دکتر! دوگانه سوز است. 



  • محرم منصوری زاده

کتاب است آیینه روزگار

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۳:۳۹ ق.ظ
یادداشت های گاه و بیگاه - کتاب است آیینه روزگار

افسر پلیس پرسید: همه چی سر جاشه ؟ و زن بدون اینکه چشم از کیفش بردارد؛ با اشاره سر پاسخ مثبت داد.  آنگاه افسر، به گروهبان و دو سرباز او گفت که سریع این دو جیب بر را به ایستگاه مرکزی پلیس ببرند. خودش هم با بی سیم به مرکز اطلاع داد که دو نفر مشتری دارند. وقتی داشتند می بردند؛  یکی از جیب برها چند کلمه آب نکشیده  نثار زن کرد و زن هم  - از نجابتش بود یا بهت زدگیش - هیچ پاسخی نداد. در صورتش می شد خستگی، بهت، خشم و رضایت را باهم دید. شاید معلم بود؛ شاید خانه دار؛ شاید هم کارمند. به هر حال فراغت عصر پنجشنبه خود را به بازدید از نمایشگاه کتاب اختصاص داده بود. 

ازدحام صدها نفر در مقابل ایستگاه پلیس همه را کلافه کرده بود همه می پرسیدند که آن دو نفر چیکار کرده بودند و افسر پلیس پاسخ هیچکس را نمی داد. تنها در جواب سوال پسرکی ده، دوازده ساله گفت که آن دو دزدی کره بودند. شاید اینجوری می خواست آن پسرک و همه جمعیت حاضر بیشتر مواظب خودشان باشند. یکبار دیگر دو اسکناس ته جیب شلوارم را لمس کردم و با اطمینان از اینکه هنوز مال خودم هستند؛ به طرف درب خروج راه افتادم. 

5ztkw8lhsopcrlyw1zep.jpg
غرفه رادیو تهران

اینجا نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است؛ رویدادی که به عقیده مسوولان مربوطه مهمترین رویداد فرهنگی سال هم هست. این نکته را مجری رادیو تهران هم بارها یادآور شد. تا قبل از دیدن غرفه پلیس، غرفه رادیو تهران را پر مشتری ترین دیده بودم. آنها از جوانان علاقمند تست بازیگری رادیو می گرفتند. جلوی غرفه های دیگر نمایشگاه هم اگر چه تجمعی دیده نمی شد؛ ترافیک سنگین اما روانی را می شد دید. در این میان برخی از انتشاراتی ها که کتاب های آموزش زبان انگلیسی، مخصوصا راهنمای آزمونهای IELTS, TOEFL را می فروختند؛ مشتری بیشتری داشتند. اما آنچه که توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد؛ عناوین آشنای کتابها بود. هنوز داستان های هزار و یک شب و  نوشته های آل احمد و موارد مشابه زینت بخش چندین غرفه ای بودند که من دیدم. مثل اینکه از سال 1377 که اولین بار به این نمایشگاه آمدم؛ کتاب جدیدی در این کشور نوشته نشده است!

yusv2e2u7j1fo124ixh.jpg
خبرگزاری کتاب که تاکید دارد کارش اطلاع رسانی نیست !

هوای گرم و دم کرده نمایشگاه  اجاز نمی دهد که بیش از این در نمایشگاه بمانم. یکی دو مورد کتاب سفارشی را از همین اول سالن خریدم و بی خیال غرفه های دیگر شدم و با عجله از مصلا خارج شدم. سال های قبل، در کنار هر در خروجی تاکسی های خطی همه جای تهران را می شد یافت اما امروز همه دربستی بودند! 

اینجا تهران است  شهری که مردمش به قول خودشان صبح تا شب می دوند تا جا نمانند. فردا جمعه است؛ شنبه و یکشنبه را هم دولت تعطیل کرده است و دوشنبه هم تعطلیی رسمی است! همه چیز برای یک مسافرت چهار روزه به شمال کشور و رفع خستگی این دونده ها مهیاست! اتوبوسی که به مقصد همدان سوارش شده ام؛ لابلای ماشین های این عزیزان گیر افتاده است و فاصله تهران تا کرج را که همیشه نیم ساعت یا کمتر طول می کشید؛ حالا دو ساعت و نیمه طی می کند! در این فرصت که ماشین خیلی آرام و لاک پشتی حرکت می کند؛  کتاب هایی را که از نمایشگاه خریده ام؛ ورق می می زنم.


  • محرم منصوری زاده