یادداشت های گاه و بیگاه

از همه جا، از همه چیز

یادداشت های گاه و بیگاه

از همه جا، از همه چیز

هرگاه موضوعی به نظرم جالب برسد، در این وبلاگ درباره آن می نویسم. برای جزئیات بیشت صفحه«درباره» را بخوانید.

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

جایی برای زندگی

جمعه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۴۲ ق.ظ
یادداشت های گاه و بیگاه - جایی برای زندگی

عصبانی نبود؛ خنده هم بر لب نداشت اصلا عین هیچ یک از روزهای قبل نبود یادم نیست سلام کرد یا نه . یک راست رفت پشت میزش نشست و اسم تک تک ما را خواند و به رسم معمول همه الله گفتیم. بغل دستی من نیامده بود و او هم اسمش را نخواند. می دانست که نخواهد آمد. با همین چهره گرفته پا شد و مشق همه را به ردیف خط زد. ردیف جلویی ما یکی بدخط نوشته بود. ناراحت شد و با صدایی که خشم و افسوس و غصه را با هم داشت؛ گفت بعضی ها می روند جانشان را در راه وطن هدیه می کنند اما تو حتی حوصله نداری مشقت را درست بنویسی. شخص دیگری نبود که آه افسوسش را آقای آگاهی با او در میان بگذارد. سی تا شاگرد کلاس اول ابتدایی تنها مونس و همدم او بودند و آن روز هم یکی از آنها غایب بود؛ زیرا برادرش در جبهه های جنوب شهید شده بود و قرار بود آن روز جنازه اش را به روستا برای خاکسپاری بیاورند. معلم کلاس اول هم این را می دانست. پیراهن سیاهی پوشیده بود اما چهره گرفته اش بسیار عزادارتر از پیرهنش می نمود. تشریفات خط زدن مشقها را به تندی انجام داد و همه را به صف کرد و یادمان داد که در طول مسیر استقبال بلند و منظم تکرار کنیم: این گل پرپر زکجا آمده، از سفر کرب و بلا آمده ... همه اهالی روستا و روستاهای مجاور آمده بودند و عجیب این بود که همه همین شعار را می گفتند. کلاس دوم و سوم و چهارم ابتدایی هم که بودم؛ بازهم چند بار این مراسم اتفاق افتاد و شهیدی دیگر آمد و استقبالی دیگر... جنگ تحمیلی پای ثابت موضوع انشا بود. 

زنگ در را که زدم خانم جوانی در را باز کرد و پیش از آنکه نگاهی به من بکند خم شد و دست دخترم را گرفت و باخوشرویی خاصی گفت: خوش آمدی عزیز دلم ... به به چه خانم خوشگلی ...الهی الهی.... و سپس جواب سلام مرا داد و به اتاق مدیر راهنماییم کرد. مدیر هم خانمی بود مثل خودش. بعد از سلام و احوالپرسی معمول مرا به تک تک کلاس ها و کارگاه های مهد کودک برد و وسایل کار بچه ها را یک یک نشانم داد. میز نقاشی، میز سفالگری میز موسیقی و اتاق باله را با طول تفصیل معرفی کرد و آخرش هم گفت شهریه ثابت ما 45 هزار تومن هست البته ممکنه یکی دو تومن اضافه بشه. با وسایل شخصی و بهداشتی و بیمه و تغذیه سالانه، حساب ما 145 هزار تومان شد. بی معطلی پرداختم و اسم دخترم را در کلاس پیش دبستانی نوشتم.

سال 1364 که من کلاس اول ابتدایی رفتم؛ جنگ حرف و حدیث اول آخر هر محفلی بود. به خاطر جنگ کتاب های دست دوم می خواندیم؛ قلک های سبزرنگی به شکل تانک به ما داده بودند تا کمک مختصری برای جبهه های جنگ جمع آوری کنند. هر صبح برای رزمندگان سر صبحگاه دعا می خواندیم؛ برای بچه های دوم و سوم راهنمایی کلاس فوق برنامه آموزش نظامی گذاشته بودند و مربی از پایگاه بسیج روستا یا سپاه شهر می آمد. و خلاصه همه در فکر دفع دشمن و مرگ برای زندگی بودند. یادم هست که معلم ها به نوبت به جبهه اعزام می شدند و کلاس های آنها را معلمهای دیگر به نوبت می چرخاندند. 

امروز اما مهد کودک ها و مدارس شکل دیگری شدند. نمی دانید چه کیفی می کردم وقتی مربی مهد کودک اهمیت تفاوت رنگ جعبه مدادرنگی دختران و پسران را توضیح می داد: جعبه مداد رنگی دختران صورتی و پسرها آبی انتخاب شده است. تحقیقات نشان می دهند که دختربچه ها از رنگ صورتی و پسر بچه ها از رنگ آبی ملایم خوششان می آید! اوه خدایا از کجا به کجا رسیدیم ! امروز کلاس فوق برنامه بچه ها یا فوتبال و اینترنت است یا کلاس های تقویتی و برای بچه های مهد هم کلاس باله گذاشته اند ! با آنها رقص و آواز دسته جمعی تمرین می کنند. خیلی مهم است که برای نقاشی مداد رنگی را درست در دست بگیرد؛ این را مربی نقاشی با تاکید می گفت. در یک کلام حالا همه به فکر زندگی زیباتر، جذابتر و لذت بخشتر هستند. همه باور و قبول کرده اند که زندگی را باید آنطور بسازی که بیشتر خوش بگذرد.

اینجا ایران است. خانه همه ایرانی ها و زشتی و زیبایی آن ساختنی است؛ درست مثل هنر نقاشی و باله! اینجا جای زندگی بیش از هفتاد میلیون انسان است؛ انسان هایی که تنها تعداد کمی از آنها مثل مهد کودک محل ما به فکر زندگی هستند. ای کاش همه آنها؛ چه آنهایی که با خودخواهی هرچه تمامتر همه امکانات و سرمایه های کشور را در تهران حبس کرده اند و چه آنهایی که در شمال غرب و جنوب شرق کشور هنوز راه زندگی را در مرگ می جویند؛ می دانستند که اینجا جایی برای زندگی است؛ جایی برای زندگی همه ایرانی ها و باید برای بهتر زیستن هنرها آموخت. 


  • محرم منصوری زاده

مدیریت تغییر در تغییر مدیریت

پنجشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۰، ۰۲:۵۳ ق.ظ
یادداشت های گاه و بیگاه - مدیریت تغییر در تغییر مدیریت

بالاخره استیو جابز هم از مدیرعاملی اپل کناره گیری کرد. شاید به خاطر سرطان لوزالمعده است؛ شاید هم مثل بیل گیتس از بیزینس و پول در آوردن خسته شده است. نکته مهم ماجرا این است که هم در اپل و هم در مایگروسافت این دو نفر ایده پرداز اصلی بوده اند و این شرکت ها موفقیت های بازرگانی و فناوری خود را مدیون ذهن فعال، پویا و مبتکر  این مدیران خودساخته می باشند. سرگذشت این دو نفر و شرکتهایشان آنقدر تکراری است که تقریبا همه آنهایی که ویندوز یا مک استفاده می کنند، حداقل یکبار آن را شنیده اند. چنین به نظر می رسد شرکتهایی که به دست این افراد پاگرفته اند تنها درسایه کار و هدایت شخص آنهاست که می توانند همچنان موفق و سودآور باشند. آیا واقعا چنین است ؟

بعضی از مدیران هستند که به جای اینکه یک میز با چهار پایه بسازند؛ چهار نفر کارگر استخدام می کنند که همواره چهار گوشه میز را در دست بگیرند و آن را سرپا نگهدارند. چون این میز در اتاق مدیریت استفاده می شود؛ این افراد هم باید به دقت گزینش شوند و صلاحیت های لازم را داشته باشند. وقتی مدیر جدید به چنین سازمانی وارد می شود چه اتفاقی می افتد؟ این چهار نفر اخراج شده و چهار نفر جدید که از نظر مدیر جدید صلاحیت داشته باشند؛ استخدام می شوند. این فرایند اسمش تغییر در راستای تغییر است که بیماری مهلک سازمانها و نهادهاست. انرژی سازمان را می گیرد و کارایی و بازده آن را به شدت کاهش می دهد. اغلب هم سازمان های عمومی و دولتی مستعد ابتلا به این بیماری هستند. اما چرا در شرکت عظیمی مثل مایکروسافت و اپل چنین اتفاقی نمی افتد؟

اپل، مایکروسافت و شرکت های موفق دیگر به جای آدم ها به نقش ها  و روال ها وابسته اند. هر مدیری در چارچوب تعریف شده ای وظایف معینی را انجام می دهد. با کنار رفتن این شخص، چون روالها و برنامه ها مشخص است؛همه چیز زیر رو نمی شود. دقت کنید که تصمیمی مانند شروع تولید یک محصول یا پایان تولید آن تصمیم سلیقه ای مدیریت نیست بلکه به مطالعه بازار و حاشیه سود و زیان تولید آن محصول وابسته است. به عبارت دیگر سیاست کلان را یک مدیر بر اساس علاقه خودت تعریف نمی کند و اینکار مبانی بسیار جدی تری دارد. به همین دلیل است که وقتی گیتس از مایکروسافت می رود ما آدمهای نظاره گر بیرونی اتفاق ناگواری در مایکروسافت نمی بینیم. اپل نیز با این تغییر مشکل پیدا نمی کند زیرا تغییرات مدیریتی آن کاملا مدیریت شده اتفاق می افتد و وقتی شخصی سمت مدیریت را ترک می کند تنها یک مجری است که عوض می شود؛ همه فرایند ها و افق های ترسیم شده سرجای خود هستند و مدیر جدید هم تنها در همین حدود تعریف شده کار می کند. به همین دلیل است که این شرکتها در نتیجه این تغییرات مدیریتی آسیبی نمی بینند. به عبارتی بهتر تغییر مدیریتی که برای بسیاری از سازمانها یک تهدید جدی می باشد؛ اگر مدیریت شود؛ یک فرصت محسوب خواهد شد.


  • محرم منصوری زاده