یادداشت های گاه و بیگاه

از همه جا، از همه چیز

یادداشت های گاه و بیگاه

از همه جا، از همه چیز

هرگاه موضوعی به نظرم جالب برسد، در این وبلاگ درباره آن می نویسم. برای جزئیات بیشت صفحه«درباره» را بخوانید.

آب و گل

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۴۵ ب.ظ
یادداشت های گاه و بیگاه - آب و گلدوستی پرسید: فرض کن وسط یک بیابان برهوت هستی و تنها یک لیوان آب همراه خود داری، با آن چه می کنی!؟ فکر نکردم و سریع گفتم: می خورمش! پرسید برای چی؟ گفتم برای رفع تشنگی. پرسیدم خودت چیکار می کنی !؟ گفت باهاش گل درست می کنم و می مالم به سرم! یاد یک پیامک قدیمی با مضمون مشابه افتادم: اگر در برابر کوهی مشکلات ریز و درشت قرار گرفتی و هیچ راه چاره ای نداری، دستات را به سوی آسمان دراز کن، بالا، بالا ، تای جایی که می تونی، بالاتر وبعد ... محکم بزن توسرت! 

گفتم که برای پاسخ به دوستم هیچ فکر نکردم، آسانترین و دم دست ترین پاسخ را دادم ولی بعدش خیلی فکر کردم؛ خیلی! دیدم  چنین روزی برای همه وجود دارد. روز مرگ، روز تسلیم و بیچارگی آدمهاست. می شود زندگی را همان بیابان و برهوت دید و همه داشته ها را یک لیوان آب. می شود  این یک لیوان آب را سر کشید و لحظه ای خنک شد و می شود با آن گل به سر گرفت. 

  • محرم منصوری زاده

زندگی

طنز

مرگ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی